معنی عبادتگاه راهبان
حل جدول
لغت نامه دهخدا
راهبان. (اِخ) کازرون در اصل سه ده بوده: نودر، دریست، راهبان. رجوع به فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 145 و نزهه القلوب ج 2 ص 125 و 126 شود.
راهبان. (ص مرکب، اِ مرکب) رهبان. محافظ و نگاهبان راه. (ناظم الاطباء). محافظ راه. (آنندراج) (از شعوری ج 2 ورق 11) (ملخص اللغات حسن خطیب): راهبانان بر سر کوه بنشاندند. (مجمل التواریخ و القصص).
بهر راهی رباطی کرد و خانی
نشسته بر کنارش راهبانی.
(ویس و رامین).
چو گفتار آن رادمردان شنید
سبک راهبان سوی یوسف دوید
چنین گفت با راهبان همچو باد
مر آن قوم را کن بگفتار شاد.
(یوسف و زلیخا).
بدروازه آمد سبک راهبان
بگفتارشان برگ داد و زبان.
(یوسف و زلیخا).
بپرسید از ایشان یکی راهبان
که با من بگویید نام و نشان.
(یوسف و زلیخا).
|| مسافر. (ناظم الاطباء) (آنندراج). || رَصّاد. (یادداشت مؤلف): ارصاد؛ راهبان نشانیدن. (ترجمان القرآن). || دزد و راهزن و قطاع الطریق. (ناظم الاطباء).دزد. (آنندراج).
عبادتگاه
عبادتگاه. [ع ِ دَ] (اِ مرکب) عبادتگه. جای پرستش و عبادت. سجده گاه. معبد. مزگت. (ناظم الاطباء). عبادتخانه. آنجا که خدا را در آن بپرستند: و عبادتگاهی ساخت و مردم را خداپرستی آموخت. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 28).
ز سمرقند بسی کس به دعای تو شدند
به زیارتگه کاشان و عبادتگه اوش.
سوزنی.
واژه پیشنهادی
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیعت، پرستشگاه، خانقاه، صومعه، عبادتخانه، کنشت، مسجد، معبد
فارسی به عربی
دیر
معادل ابجد
762